امروز ده ماه است که دیگر در خانه نیستی. هر جا می رویم نبودت خودش را فریاد می زند. این روزها پارسال خیلی روزهای شادی بود. با چه ذوقی خانه را تمیز می کردیم و آماده می شدیم که شما را ببریم خانه پدر مادربزرگها. اما امسال نمی دانیم چه بکنیم. هوای هیچ جا را نداریم. نه می خواهیم اینجا بمانیم و نه مایلیم برویم جایی برویم. هر جا برویم هر لحظه سفر یاد تو خواهد بود و خانه هر کدام برویم جای خالی تو آزار دهنده. نمی دانم این بلا چه بود ولی قسمت تو و ما بیشتر از این گویا نبود! پریروز "دادا" یک باره گفت: کاش دست زهرا جون را گرفته بودم که ماشین بهش نزنه. طفلک احساس گناه می کند که نتوانسته نجاتت بدهد. دقیقا همان چیزی که خدا را شکر می کنم که چه خوب شد "دادا" نفهمید و سمتت نیامد اگر نه الان داغدار هر دو می بودم. راننده که آسمان را نگاه می کرد! اگر جایی برای سرزنش باشد من لایقش هستم که چه طور پدری بودم که نتوانستم از دختر بچه معصوم و بی پناهم که به امید حمایت من بیرون آمده بود مواظبت کنم.
بابا جان!این روزها داغ رفتنت ما را خیلی آزار می دهد انگار نه انگار این همه مدت پیش ما نبوده ای. هر جا می رویم لباس های دخترانه می بینیم قلبمان به تپش می افتد حتی وقتی داروخانه می روم و شیشه شیر و . بچگانه می بینم دلم هوایت را می کند ولی افسوس که تا هستم باید با این حسرت سر کنم.
مردم می گویند بعد این همه مدت هنوز فراموش نکرده اید؟! تعجب می کنم از ایشان که فکر نکرده و تجربه نکرده حرف می زنند. طوری می گوین بچه بود انگار بچه گربه ای . چیزی بوده ای که باید فراموشت کنم. جز سکوت چه می شود به اینها گفت؟ تا خدای نکرده به سرشان نیاید نمی فهمند چقدر داغ بچه می سوزاند. می سوزاند چون معصومیت و بی پناهیت در لحظه رفتنت آتش به جان آدم می زند. اصلا خود این بزرگترها چه اهمیت و فایده ای بودنشان دارد که از بودن یک بچه به این سادگی می گذرند؟ اگر می دانستند و می فهمیدند می دیدند که تو و امثال تو اصل مفهوم زندگی هستید.چقدر زیباست حتی یک شکلک بی دلیل یک بچه. چه بی نظیر است خنده شادمانه یک کودک. چه فایده که نمی فهمند
این فیلم هم مال پارسال همین حوالی عید و خانه تکانی است که شادی ما فراوان بود و امسال بی تو سرگردانیم
درباره این سایت